حالش خوب نبود ،
مدتها بود به بیمارستان می رفت و باز مرخص می شد ،
دخترش بر سر اختلاف با پسرش به خانه نمی آمد ، اما ،
چه عروسی ، چه عروسهایی ،
در بیمارستان ماندندو تیمارش کردندو از زخم بسترش لرزیدند ،
دستان حسین ، پسرش را گرفته بود ، مدام می گفت :
یا علی ، یا علی ، یا علی...
چه حالی داشت تا یک ساعت بعدش ،
وقتی تمام کرد ، دختر با شوهرش آمد و اشک ریخت ،
قدر مادرم را می خواهم بدانم ، نگو نمی توانی ،
می دانم ،
مادرم را در آغوش کشیدم ، بوییدم ، بوسیدم و به او گفتم دوستت دارم ،
بدون مناسبت ،
بدون روزی خاص ،
نعمت یعنی همینکه هستی...
دوســـــــــــــــــــتت دارم!
سلام
پاسخ دادنحذفعرض ادب و ارادت
به به سلام علیکم آقا سید؛
پاسخ دادنحذفآقا می گم صفحه ی مونیتورم داره جیز جیز روشن خاموش می شه ، لامپ تصویرش تحمل نداره نگو شما اومدی اینجا ، بدجور منور شده ، داداش می گفتی شترگاوپلنگ می زدیم زمین ،
جدا که سرافرازمون کردی ،
بازم مرام تو سیدجان ، نمیدونی اینجا چه سوت و کوره ، در هر حال مرسی؛
ارادت دوصدچندان تقدیم شما ،
ادبتان هم که دهانمان دوخت!
این عکستون هیچ ربطی به مادر نداره، اصلاحش کنید خیلی بهتره.
پاسخ دادنحذفعکسو اون وب مورد نظر تغییر داده بود...
پاسخ دادنحذفبه هر حال ممنون از تذکرتون!