حال غریبی دارم ، خیلی غریب...
شاید برای اولین بار باشد که برای دیدن یک سریال
اینهمه بی تابی کنم و برای لذت بردن از آن ، همه را مجبور به سکوت . با اینکه
ممکن است کمی باورنکردنی به نظر برسد ولی به شدت معتقدم که این کار یک کلاس
کارگردانی ، بازیگری ، دکور و صحنه ، نور ، دکوپاژ ، تدوین و میزانسن و... است ، کلاسی که
دارم با مهمترین ورودی جسم بشر دریافت می کنم ، چشم.
در این کلاس می آموزی که دوربین را کجا بکاری ،
صحنه را چگونه بیارایی ، در یک مجموعه ی قدیمی کاپشن مارک 2009 نپوشی و در کادر دوربینت در یک اجتماع
عمومی ، 25نفر با موبایل در سال 65صحبت نکنند(سریال ستایش پلانهای گذر طاهر فردوس در
معابر شهر). در این کلاس می آموزی بازیگر نباید برای گریه کردن زور بزند ، می
آموزی که درس خواندن چقدر مهم است ، می فهمی که قهر چقدر مکدر و چرک است ، می
آموزی که اسلو موشن چقدر یاری دهنده است ، می آموزی که های انگِل چقدر
زیباست ، و می آموزیم که برای کارگردانی قهر کردن با مادرمان لازم نیست.
مدت زیادیست که قصد نوشتن دارم ، از همان موقعی که
می خواندم که این سریال بوی زندگی می دهد ، این سریال چنان و چنین
است ، از همان موقع که می خواندم بهروز دارد ادای بهداد را در می آورد ، بهروز وثوق
نمی خواهیم ، وقتی بهداد نابالغ بود(هرچند که اعتقاد دارم در این نقش از بهداد هم
بالغتر است) . می خواستم یک چیزی بگویم و نمی دانستم آن چیست ، یونس غزالی
بود؟ ، کنترل اینهمه بازیگرو نابازیگر بود؟ نمی دانم چه بود ، شاید همین الان هم
ندانم ، ولی این را میدانم که یگانه است ، نه تنها در چندین سال اخیر تلویزیون ،
شاید در تمامی اعصار بعد از انقلاب ، بنابراین همیشه به همه چیزش توجه می کنم ، از
اینکه می بینم امیرحسین رستمی چقدر می تواند بهتر و متفاوت تر باشد ، از اینکه از
بزرگ بازیگری به نام محمدرضا فروتن در آخرین قست "از یاد رفته" هیچ امکانی
برای ارضای تماشاگر در صحنه ی رویارویی با همان همسر از یاد رفته نمی بینم ولی از
امیر به کرات می بینم ، از عباس غزالی(همان بهروز) وقتی این توان در ایفای یک هنر ناب را می
بینم به امید برای ادامه ی این حرفه زنده می شوم ، از لیندا کیانی رستگاران و روز
حسرت را به خاطره یدک می کشم که چنگی به دلم نمی زدند ولی اینجا او را ستایش می
کنم ، افسانه بایگانی را که شاید نسل من کمی با او و دوران درخششش غریبه است ولی
پای نیرو و مهارت او را امضا می کند ، از اسماعیل سلطانیان گرفته تا همه و همه ،
حتی شهرام ، کودک بیژن و سیما ، همه را لمس می کنم ، درک می کنم .
دیشب شاید ده ها برابر یک فیلم تحت تاثیر قرار
گرفتم وقتی همسر شهاب دختر عمه ی امیر به خانه شهاب آمدو دید ... ، این صحنه را نه
من ، همگی بارها و بارها در فیلم ها و سریال های مختلف تلویزیون دیده ایم ولی امشب
یک ، بارِ دیگری داشت ، یک کار دیگر کرد ، فکر کن ، به خانه ی دوستت می روی تا جویای
حالش شوی ، از پدر و مادرش حال خودشان و فرزندشان را بپرسی به همراه همان نامه ای
که برایش نوشته ای. بیرق سیاه ، اشک و آه ، گریه و اندوه ، و به ناگاه عکسش با
زیرنویس شهید شهاب ریاحی .
انقدر زیبا تا قبل از آن بیننده زمینه ی مشاهده ی
این هیبت را دارد که با اینکه گمان می کند که شهاب شهید شده ولی باز نمی خواهد
بپذیرد تا لحظه ای که عکس از درب خانه بیرون می آید و از کنار امیر می گذرد.
امشب آمدم تا بنویسم ، فرق است بین ماست مالی و
تمیزکاری ، آمدم تا بنویسم اشک در چشمانم حلقه زد وقتی آن توهم امیر با شلیک گلوله
های دشمن و مردن شیرین تمام شد ، آمدم تا بنویسم که بدون دیدن جبهه ی جنگ تا همین
قسمت قبل وضعیت سفید جنگ را به وضوح در اجتماع این مردم بی نظیر دیدم ، آمدم تا بنویسم
الگوهای تربیتی را می شود به همین زیبایی به همه آموخت ، یادآوری کرد ، به پدر و
مادر احترام گذاشت بدون اینکه خل و چل و دیوانه بود ، بنویسم که مادر چه نعمتی
است ، چه آرامشی است ، چه دریایی است که جنون ندارد بی مورد فریاد بزند ، تا
بنویسم که رفاقت الصاق به زندگی است ، بنویسم عشق معنی زندگی است ،
بنویسم که خانواده دومین پناه زندگیست!
خدا خیر دهد باعث و بانیش را که تماما از زندگی
ایرانی ما را ملذذ کرد ، و خدا نیامرزد آنکه را که چنین با پتک بی رحمانه بر سر
سلیقه ی مردم می کوبد.
نه دیشب که تیزر انتهایی برای اعلام پایان مجموعه
پخش شد ، و نه امشب که تمام شد باورم نشد و نمی شود که تمام شده است ، با لحظه
لحظه اش زندگی کردم...
چقدر زیبا بدون اینکه جبهه ی نبرد را با توپ و تانک
و مسلسل ببینم آن را لمس کردم و دشمن را پشت درب خانه هامان دیدم...
حاضر
پاسخحذفچقد قشنگ نوشتین
پاسخحذفآدم دلش میخواد ببینه چی بوده
من ندیدم کلا این فیلم رو
این فیلم که هیچی، کلا از نظر تلویزیون من تعطیلم هیچی نگا نمیکنم
حالا نمیدونم این خوبه یا بده
سلام با مینا موافقم
پاسخحذفستایشو دیدم
ولی شما راجع به یک چیز دیگه حرف میزنین که من نمیدونم چیه
من دیشب هوس ستایش به سرم زده بود
خیلی زیبا بود
ولی اگه میشه اینفرمیشن دقیق این فیلمی را که دارید در موردش حرف میزنید بدید منم دوباره برم متنو بخونم ببینم شاید همشو در مورد ستایش گفتین
اصلا شاید به ستایش ربطی نداشت
یکی منو روشن کنه الان
ولی خداییش فوق العاده بود نوشتتون
قلمتون نویسا
دوست دارم قلمتون را
الان یک چیزایی فهمیدم
پاسخحذفپس کامل اینفرمیشنشو بزارید ما دانلود کنیم ببینیم
هورا
فهمیدم به ستایش خیلیم ربط نداشت فقط یک جمله مربوط داشت
پاسخحذفدر ضمن اون خیلی قشنکه کامنت اول هم ربطی به ستایش نداشت
به نوشتتون مربوط بودا
قشنگ بود
پاسخحذف!!!
به خ.متقی:
پاسخحذفسلام
لطف دارید ، من می تونم نظر خودمو راجع به تلویزیون بدم نه استاندارد ملزم.
به نظر من -که با دید اکثریت نسبی به جهان نگاه می کنم ، یعنی اکثر موارد رو نسبی می بینم- یه سری از برنامه های تلویزیون رو اصلا نباید دید ، مثل خنده بازار(که از اسمش مشخصه که...) و یه سری برنامه ها رو حتما باید دید مثل نود ، و کلا دیدگاهم راجع به رسانه اینه که تاثیر به شدت زیادی داره ، خصوصا تصویریش و توانایی هرکاری رو داره ، البته اگه راه نفوذ برای کشف خیلی از مواردی که خلافش گفته می شه وجود نداشته باشه!
در کل سریال وضعیت سفید سریالی بود که همونطور که نوشتم بهترین مجموعه ای بود که در طول دوران زندگیم چه به لحاظ کیفی و چه به لحاظ فنی و زمانی دیده بودم و باید دیده میشد...
و حتما وقتی سروش اونرو عرضه کنه ، حتما خریداریش می کنم!
بهرحال ممنون که اومدید و وقت گذاشتید و نظر دادید!
به خ. اردکانی:
پاسخحذفسلام
راجع به قلممو اینا که شدیدا لطف دارید و راجع به ستایش من ، با اینکه به شدت بیننده داشت نقد داشتم و مشکلات زیادی داشت ، فقط یه مورد راجع به فیلمنامه میگم جدای از اون صحنه هایی که قدمت زمانی توش رعایت نشده بود؛
پیمان قاسمخانی موقعی که دوره ی فیلمنامه نویسی پیش استاد بهرام بیضایی می گذرونده ، یه روز به استاد بیضایی گفته که من یه فیلمنامه ای رو شروع کردم به نوشتن ، داستان زندگی خودمشو دوستاش بوده که از اهواز به تهران میانو... بعد استاد بیضایی می گه : خیلی خوبه ، آخرش چی میشه؟!
-آخرش معلوم نیست استاد...
-تو امکان نداره بتونی این فیلمنامه رو تموم کنی ، چون آخرشو نمی دونی و از وقتی که شروع می کنی باید پایانی براش تعیین کنی...
پیمان قاسمخانی با خودش گفته که : اینا پیر شدن دیگه من اومدم سینما رو عوض کنم .
حدود شش ماه مداوم فیلمنامه رو نوشته و نتونسته تمومش کنه و بعد از شش ماه به خودش گفته:اساتید همیشه استادند و می دونند که چی هست و چی نیست...در مورد ستایش اینکه تا دو قسمت مونده به آخر این سریال نویسنده اش واقعا نمیدونسته که چی قراره بشه و این خیلی بده...
در مورد وضعیت سفید هم که سریال واقعا فوق العاده ای بود باید بگم من اگه بتونم یه آنونسی تیزری چیزی می ذارم برای دانلود ، ولی این سایت خود سریاله با مشخصات کامل ، پیشنهاد می کنم موسیقیهاش رو حتما گوش کنید ، خصوصا تصنیف سال تحویل رو ؛
http://www.vaziyatsefid.com/
و فکر می کنم توی اینترنت و خصوصا سایت iranproud.com لینکی برای دانلود تمامی قسمتهاش باشه...
بازم ممنون که وقت گذاشتید خوندید و نظر دادید ، راستی یه نقد دیگه ام تو کافه سینما چاپ شدا...
هورررراااااااا
به خ.شایان:
پاسخحذفممنونم ، اگه دوست دارید به این وب هم سری بزنید ، همین متن توی کافه سینما هم چاپ شده که به همراه چند نظر دیگه ی دوستان هست؛
http://www.caffecinema.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4117:---l-r-----------l-r----&catid=34:news-iran&Itemid=58
دفعه ی اولی که داشتم این متنو می نوشتم با خودم گفتم چه عکسی بذارم ، گفتم چیزی نذارم بهتره چون واقعا همشون رو دوست داشتم ولی از بین عکسهایی که خیلی دوست داشتم دو تا رو انتخاب کردم ، و فکر می کنم اونهایی که این سریال رو ندیدند این دلیلی شد که با این متن دچار سردرگمی بشند...
پاسخحذفدر کل عذرخواهی می کنم و شما را به دیدن ادامه ی برنامه دعوت می کنم!
این لینکها برای دانلود تیزرها ، آنونسها است و البته کافه سینما یه شجره نامه هم از شخصیتهای پرشمار این سریال تهیه کرده که در نوع خودش حرکت نویی است؛
پاسخحذفhttp://www.caffecinema.com/index.php?option=com_content&view=article&id=4150:l-r--l-r----------------&catid=43:pograms&Itemid=60
http://www.vaziyatsefid.com/fa/index.php/multimedia/nextscenes
http://www.vaziyatsefid.com/fa/index.php/multimedia/anon
البته سکانسهای مرحوم مهین شهابی هم هست!