۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

روی داد 41 : غمِ شادی...


 
جاودان باد سایه انسانهایی که شادی را علتند نه شریک ، و غمها را شریکند ، نه دلیل!

شادکامیتان پایدار و ابدی...

نوروز مبارک...

×.خواستم تا از چهره سال نود یاد کنم ، بی انصافیست اگر امسال یاد نکنم!
×.خواستم تا دفتری و قلمی بکشم تا هر چه خواستی بنویسی ، تبریک عید ، خاطره خوش از سالهای پیشین ، هر چه که دوست داشتی و داری ، دیدم دفتر و دستک نمی خواهد این گوی این قلم ، این تو و این نوروز!

۱۳۹۰ اسفند ۱۹, جمعه

روی داد 40 : برایش دعا کنید...





انگار همین دیروز بود ، همین یازده مهر را می گویم که رفتم ناگهانی و یکباره در آموزشگاهش تست بازیگری دادم ، وقتی بهم گفت که من بهت نمره ی خیلی خوبی میدم ، حالا دوست داری بیا توی کلاسها ، دوست نداری نیا ، انقد ته دلم  را با آن کلام شیرینش برد که بی اختیار دستش را بوسیدم...
مردی بیش از یک وزنه است ، یک انبوه چه می گوییم ، خداوندگاریست برای خودش و برای ما در عرصه ی هنر ، اگر بگویم فی الحال همه ی تئاتریها ، اغراق نکرده ام چرا که همه تقریبا از موسسه ی او فارغ التحصیلند ، انقدر این نسل آموزشش گذشته و گذشته که شاگردان چند سال قبلش دارند الان در موسسه ی آموزش بازیگریش تدریس می کنند ، مثل محمد یعقوبی ، مثل پیام دهکردی ، مثل حسین کیانی و...
از سینمایی ها هم که حتما بهتر از من می دانید که کارگردان جمشید مشایخی بوده و از ثریا قاسمی و سعید پورصمیمی و دانیال حکیمی و امین تارخ و پرویز پورحسینی بگیر تا امیر جعفری و ریما رامین فر و حامد بهداد و شهاب حسینی و محمدرضا فروتن و پارسا پیروزفر و... دست پرورده های خود اویند...
روده درازی نکنم ، حالش خوب نیست ، شنیدم ، امروز از زبان معتمدی شنیدم که می گفت ، هما روستا همسرش آمده بود و فقط او را می نگریست ، فقط نگاه می کرد و جوری نگاه می کرد که انگار می داند که رفتنیست ، می داند که نمی ماند ، ولی خدا کند که بماند ، خدا نیارد...
شاگردان همه می گریستند ، حالیکه نمی دانستند اگر نخندند و نخندانند ، روحیه اش را به باد داده اند...
برایش دعا کنید ،
همین الان برایش دعا کنید ،
شما را به خدا برایش دعا کنید!



امن یجیب مضطر اذا دعا و یکشف السوء...