۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

روی داد 25 : تولدت(م) مبارک...



سلام عمو...
خوبی؟!

انقد نگات صادقه که نمیشه بهت دروغ بگم...

نمیدونم الآن کجایی ، ایرانی...تهرانی...هرجا هستی مهم نیست ،
خوش باشی ، این مهمه...

اولین سالیه که تولدتو جشن می گیرمو اولین سالیه که حسّت می کنم...چه حس قشنگی!

چه خوب با دویچه تو آلمان حرف زدی...
راستی کسی بهت گفته صدات چه آرامشی تزریق می کنه؟
کاش همه متولدای تیر مثل تو باشن...

بهت می گن پاچینو...
آخه کجات شبیهه؟

پدرم پرسید:    مگه قراره بازیگر شی بابا؟!
مادرم:            این بچه غذای روح می خواد...باید یه جا خالی کنه خودشو...
درد داره؟...بره واسه اهلش بگه...
شور داره؟...رو سِن واسه هنردوستا بریزه...
خشم داره؟...جلو دوربین واقعیتش کنه...
بابا:               اینا رو چرا به ما نگه؟
(سکوتی معنادار ناشی از همان معنایی که درون جوانهاست)

قربون مادرم برم ، مصاحبه امو که خوند گفت:
فواره وقتی سقوط می کنه که زیادی بره بالا...

شاید نسبت به تو خیلی لای پرِ قو بزرگ شدم ولی طعم دردو برات می تونم بنویسم ، شاید نقاشیم خوب نباشه اما پای کاغذ نقاشیم گریه رو واقعی می کشم...شک نکن!
لازمه ، نیازه برام...این درد و دلا...

راستی این اولین نامه نیست...
فکر نکنم آخریشم باشه...
تا حالا که ضرری نداشتم ، مزاحمتی هم که فکر نکنم...
البته واسه اوناییکه خودشونو Spider CAM می بینن و از بالا به بقیه نگاه می کنن چرا گویا همه مزاحمیم...
راستی تا حالا یابو وَرِت داشته؟!
یکی رو دیروز بدجوری ورداشته بود ، حسابی هم مستفیضمون کرد ،
با الفاظ کاملا رکیک مودبانه اش ،
با خودم می گم : اگه این مصاحبه هات دروغ باشه چی؟ نه اینکه بقیه دروغش کنندا ، خدایی نکرده خودت...
اگه این همه مَردم ، مَردم کردنت بویی از خدا و معنویت و مهدویت نداشته باشه؟
یکی می گفت : از نزدیک دیدم پرستویی رو خیلی کارش درسته انگار ما مشهوریم اون مخاطب ماست ، یه جوری به ما سلام داد همگی شرمنده شدیم...
 همین دیروز یکی می گفت : من یک ساعت و نیم تو دانشگاه تهران باهاش حرف زدم ، خیلی خودشو می گیره ، آدم نیست...
خیلی سعی کردم بگم رو چه حساب؟ ولی نه فرصت شد و نه قانع!

علی ایُّ حال ،
به حبیب رضایی سرکار آژانس شیشه ای چی گفتی تو اون 20-25 دقیقه ی تو راه برگشت به خونه ، تو ماشینت؟
همون پرایده که اونموقع تازه خریده بودیش...
اطلسی بود؟...سرمه ای بود؟...یشمی؟
به شما چه آقا؟...راست میگی به من چه؟

قبل اینکه تموم بشه بِزا امضا می کنم که:
 دوسِت دارم...

پشت این نگاه ، عقبِ این لبخند...
خداآآآآ...

امشب شبِ تولدمه...چه شب خوبی!

تولدت مبارک...!

۲۹ نظر:

  1. حرفات منو یاد دوران راهنماییم میندازه، اشتباه میری پسر،
    شایدم پشت لبت دیر سبز شده

    پاسخحذف
  2. این برای تو که خیلی عاشق میزنی


    "
    سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد .

    بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش

    آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .

    ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده ایم.

    تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما

    پیش فروش کرده اند . شما میتازید و گرد و خاک میکنید ...

    ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما

    چیزی نمی توانیم بگوییم . نه اینکه آزادی بیان نداریم ....

    چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم .

    روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید

    و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته

    تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار سفره هفت سین

    برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما

    افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید .

    دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود .

    " مارمولک" به زیر پا ها خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در

    زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.

    ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ...

    بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.

    مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را میبیند ...

    پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه

    معتمد آریا مفقود الاثر ..باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...

    باید مسعود دهنمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد...

    باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد .

    بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است .

    نسل ما را ببخشید ... ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ...

    وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ...

    وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ...

    وقتی "مسافران" را نفس کشیدیم ..

    وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند

    ...

    دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم....


    ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر میشویم.


    ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم ....

    ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ...

    اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم ..

    اگر با حاج کاظم " آژانس شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته ایم ...

    اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم .

    اگر پای " بایسیکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.

    اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ....

    شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسییست ...

    مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ...

    ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت میکنند ....

    شما هم میتازید ....

    آقای اخراجیها

    آقای پایان نامه

    آقای ضد سینما

    اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است

    کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را ، به این نوشته برساند ..."

    پاسخحذف
  3. سلااااااام!
    پست خیلی فوق العاده ایییییییییییییییییییی بوووووووووووووود!
    با همش موافقم!
    خصوصا با عموش!
    من هم: تولدتون مبارک استاد!
    مهر تایید برای دیدن تموم فیلمایی که بازی کرده!
    در ضمن همدانی هستن! یه جورایی شی؟ همشهریمانه!(با لهجه همدانی بخوانید)

    پاسخحذف
  4. در جواب ناشناس اول:

    در تمام دوران زندگیم تا به حال اینگونه خوشحال نبوده ام که از پیام شما پیامِ پیام دهکردی را دریافتم البته درون خودم؛
    سر کلاسهای آموزش بازیگری استاد سمندریان ترم اول ، استاد پیام دهکردی مثالی از بچه ها زد ، که تا وقتی چیزی را می خواهند انقدر تلاش می کنند ، انقدر می گریند ، همینکه به دستشان رسید ، به آن مشغول شده و تمام مصیبت و اشک چند لحظه ی پیش را به کاشی های زیر پاهایشان می سپارند ، و بعد گفت : بازیگر باید چنین باشد ، بازیگر باید حتی در مقابل بزرگان خودش کودک باشد ، و کاشکی بتواند این کودکی را بنمایاند ،
    استاد ناصر تقوایی در نهمین مراسم جشن خانه ی سینما :
    من از تمامی بازیگران عذرخواهی می کنم و قصد توهین به هیچکس را ندارم ، بازیگر هیچوقت نباید دارای یک شخصیت ثابت باشد ، هیچکس حتی خود او هم گاهی خودش را نمیشناسد ، او آنقدر متغیر است (با اشاره به کتاب تکنیک بازیگری اثر استلا آدلر استاد مارلون براندو شاگرد استانیسلاو استانیسلاوسکی ترجمه ی احمد دامود) که همانند یک پیانو هر کسی(کارگردانی) نتی از آن را نواخت صدایی متناسب با آن نت برون آید نه اینکه صدایی نشنود ، کالبدی که نویسنده و کارگردان از دمیدن روح و حرفی در درون آن هم خود لذت ببرند و هم مخاطبانشان...و بعد فرشته صدرعرفایی را برای بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم کافه ترانزیت برای گرفتن جایزه اش به روی سن خواست...

    اینکه کجای کار را اشتباه می روم اگر قابل ذکر است برایم بگویید ولی راجع به سبزی و لب و پشتی که از آن به نظرم با کنایه حرف زدید ، باید بگویم خیلی وقت است که سیاه شده و از دوران راهنمایی که هیچ از قبل از ورود به مدرسه می دانستیم که آدمها با سبیلی که شما بدان عشق می ورزید نه بزرگ خواهند شد و نه مرد...
    همین است که مادران و زنان ما از بعضی چون بعضی ها مردترند...
    اصل عشق است و جنون آن هم در قدمی مقدس به نام بازیگری...
    چنین است که حتی کودکان هم در این ورطه ، با عشق مسیر می پیمایند و پایدار می مانند...

    پس ،
    بشوی اوراق اگر همدرس مایی که درس عشق در دفتر نباشد !

    در ضمن شجاعت شما در قبال این که خود را به من شناسانید ، بسیار قابل تامل است زیرا نه گرایی به دست من رسیده ، و نه پیامی که از آن به نگاهی راجع به حداقل یک تصویر ذهنی از شما برسم...

    بااین تفاسیر ببخشید شما؟

    پاسخحذف
  5. در جواب ناشناس دوم ؛
    تماما با حرفهای شما موافقم ، میفهمم که سینما را می فهمید و می بوسم کلامی را که از زبان شما ، مرهمی شد بر درد درون قلب جوانانی چون من و شمای این زمانه...
    اینکه در قدم به قدم نوشته هایتان ، پر رنگترین نقاشیهای این آب و خاک را به تصویر کشیدید دلم را لرزاند...
    آری درست حدس زدی ، عاشق نمیزنم ، عاشقی را کتک می زنم ،
    تا بدانند همه که عشق برگ کوچکی از وجود من است...
    منی که در بیستو اندی سال برای درمان ریزش موهای حاصله از درد مردمانی چون خودم در خلوت شبهایم که بی ادعای خدایی بودن گریستم ، منی که شاید به ظاهر کم نمای دیگران چشم امید دارم و دیگر یارای تحمل این همه ظلم را نه...

    سپاس از اینکه با کلامت مرا به عرش بردی ، ولی احساسم بعد از دیدن اتمام نظراتت آنقدر تلخ است که بی قدر و عذاب آور است...

    از اینکه نمودهایی در پایان نظرت به چشم خورد باید بگویم ،
    از آن آقایان آنکه کمی مسنتر است پرده ی سینمای نمایشدهنده ی آدم برفی را که خود آقا تپله(شریفی نیا) هم از عوامل تهیه ی آن بودند به آتش کشید...
    و همچون پرستویی ها و منو تو آه...

    سپاس از تو که اینقدر زیبا تکان می دهی...

    پاسخحذف
  6. در جواب خ.تیماجچی ؛
    والا من نمی دونستم شما همدانی هستید...
    چه خوب ، تولد منم مبارک باشه ؟
    یا فقط تولد استاد!

    پاسخحذف
  7. به ناشناس دوم ؛
    در ضمن من شما رو متاسفانه نشناختم ، خوشحال خواهم شد اگر نشانی از خودتان به من دهید...

    باز هم ببخشید:
    شما؟

    پاسخحذف
  8. تولدشون مبارک
    خیلی واقعا ادم باحالیه،
    خیلی خیلی دوسش دارم، همه ی بازیاشو دوست دارم، همه ی فیلماشو دوست دارم

    راستی

    تولد خودتونم مبارک
    یه عالمه

    ایشالله همون چیزایی که گفتم دیگه
    الان دیگه حال ندارم دوباره بنویسم
    همون شمع و صدو هزارو اینا

    کلا مبارک باشه همه چی
    :)

    پاسخحذف
  9. به خانم متقی:
    ممنونم ، مرسی ،
    و ممنونم از هدیه اتون ، چقدر خوشحالم آخه تلفنم(ان 86) رو دزدیده اند و الان یازده دوصفرم آرزوست!

    به خانم تیماجچی:
    راستی عمو پرویز ترکه ها...

    پاسخحذف
  10. ناشناس اول: شبنم کرمانی

    منظور از سبز شدن پشت لب بلوغ فکریه. کار به خانم یا آقا بودن نداره.

    شنیدیم که حضرت علی فرمودن که هر کس یه کلمه به من بیاموزه منو تا آخر عمرم بنده خودش کرده، استادتون خودشو خیلی تحویل گرفته چون این امر مربوط به همه اساتیده نه صرفاً بازیگرها.

    من یه آدم رکیم شرمنده قصد توهین به کسی رو ندارم. ابراز احساساتتون بیشتر شبیه دفتر خاطرات دختران راهنماییه و به قول مادر گرامتون فواره هر چه که بیشتر میره بالا با شدت بیشتری می خوره زمین. منظوره من اینه که وقتی شما از شخصیت طرف اطلاعاتی ضد و نقیض داری و شخصاً اون رو در قالب افراد مختلفی توی فیلمهادیدی منطق حکم میکنه عاشق کارش باشی نه شخصیتیش.

    مورد بعد اینکه عباراتی چون "دوست دارم میمیرم برات" درجات پیش پا افتاده ای از عشق رو میرسونه و شخصیت معشوق زیر سوال میبره....

    پاسخحذف
  11. استاد اگر در مباحث کلاس ، برای خودش و به سمت خودش حتی مورچه ای را تحریک کند ، استاد نیست مترسک است ، شما چطور هم حرفهای منو برعکس برمیدارید و هم بدون اطلاع کافی حرفی راجع به موسسه ای که بزرگترین بزرگان هنر ایران رو تحویل داده نظر ،
    از سعید پور صمیمی و امین تارخ و دانیال حکیمی و چه چه گرفته ، تا همین حامد بهداد و شهاب حسینی هروقت به مسئله ای برخورند از استادشان(حمید سمندریان) کمک می گیرند...زیرا که روزگاری متمادی در نیاز آموزش کلاسهای او به سر برده و حال آنرا به حکم آموزشهایش دارند...
    استاد دهکردی گفتند که بازیگری چنین است و باید همواره ، تاکید می کنم که همواره یعنی همواره در همه ی امور و برای (در مورد این صنف ، بازیگر) بزرگ و بزرگتر باید دو زانو نشست...حالا اینکه ایشون خودشونو می خوان تحویل بگیرند یا شما رو به خودشون مربوطه...
    اول اینکه :
    بلوغ فکری هیچ ربطی به پشت لب نداره ، این را با نظر به 21 (از 33 کنفرانس) کنفرانسی که راجع به بلوغ آقایان و خانمها در دوره اول دبیرستان راجع به بلوغ آقایان و خانمها داده شد و همه مکتوب در دفاتر آن دوران موجود است می گویم ، همین مانده که خانمها راجع به بلوغ مذکران نظر مرقوم کنند ، در ضمن بلوغ فکری آقایان تا "40 سالگی" ادامه دار است و البته همان زمان کامل (ولی کامل معنای لغوی است چرا که کلا خدا انسان را قرین نقص آفریده) ، و از همین زمان است که زن به پختگی مرد نگاه و نگران است...
    دوم اینکه :
    منظورتان اگر از آموختن ، درس خودتان به ما بود ، که شما که هیچ به من نیاموختید ، با همان قصار کوتاه برخلاف به ظاهر کلامتان ، توهین تندی را چاشنی کردید که کمی فکر کنید می فهمید که کنار دستیتان هم می تواند بدتر از آن بنویسد ، اگر هم منظور کلام شیوای استاد بود که قبل توضیح شد...
    سوم اینکه :
    مادرم و پدرم به ترتیب 33 و 38 سال پدر و مادران شما را تربیت کرده اند ، معلمشان بودند و در حد حوصله خودشان هم نیست یادآوری افتخارات آنان ، و مسلما کلامشان به واقع –نه به این منظرکه نور چشمان منند- درّ و گوهر است ، زیرا که سالیانی دراز برای نسل کشورشان بی خوابی کشیده اند...پس از خودتان مایه بگذارید اولا ، و بعد اینکه من جنسیتم پسر است در آن لحظه اگر دختری می خواست به عمو پرویز بگوید سلام عمو ، یه جوووووووووون هم اولش یا آخرش اضافه می کرد آن هم در آن سن و سال زیرا که مثالهای بهتری از این تا به حال ندیده ام البته در بین بزرگترشان چه رسد به خامی آنموقع ، پس از روی کلامی که شاید شما را به یاد کودکی که شاید از شما هم بزرگتر باشد حکم کلی ندهید که چه و چه ، نظر شماست باشد ولی ؛
    بنده عرض کردم دوست دارم نگفتم که به خاطر شخصیتت ، اگر می خواستم شخصیتش را بپرستم می گفتم که می دانم که بسیار فروتن و مهربان و هنرمند و فلانی و من به خاطر اینها دوستت دارم و از قبل از او نمی پرسیدم که اگر اینها برای خدا و ... نباشد چه؟
    نمی پرسیدم تا به حال یابو ورت داشته؟
    کما اینکه ممکنه همونایی که به من گفتن اینو یابو ورداشته خودشونو یابو ورداشته باشه...
    چهارم اینکه :
    شما به چه حقی نوشته ی من رو با اعتماد به نفس کامل کاری که دزدها این روزها خیلی خوب بلدند تحریف کردید؟
    من کی گفتم می میرم برات...؟
    درجه ی عشق هم با این کلمات پیش پا افتاده باشد به کسی چه مربوط که کسی کس دیگر را دوست دارد یا حتی به زعم شما برایش خواهد مرد؟
    شما از کی تا به حال مدافع شخصیت معشوقان مردمانید که برای درجه و زیر علامت رفتن آنها از جمله علامت سوال به آنها نهیب می زنید...؟
    مورد پنجم :
    رک باشید ولی اول مودب!

    من دست پرویز پرستویی را به خاطر هنری که به عنوان الگوی من در ایران در صحنه ی بازیگری ارائه کرده و البته یک الگوی درست می بوسم ، حال هر که هر عشق زمینی و دروغی از آن فرا میفکند ، مرا ارتباطی نیست...

    به هر حال از اینکه سر زدید و گویا هم نمی شناختید بنده رو و گویا گذری رد شدید و سر زدید ممنونم ،

    ختامه اینکه :
    من کاملا سعی کردم کودکانه بنویسم و ساده ، چون از کودکی دفتر خاطراتی نداشتم واین یه بغل خاطره ی من است ، امید که در ذهنتان مانده باشد...
    حتی رسمیت کلام سلامم را به لفظ خودمانی به مهر کوبیدم!

    یا حق!
    مسعود اسماعیلی

    پاسخحذف
  12. شبنم کرمانی : لطفاً جنبه نقد داشته باشید و سر هر چیزی جبهه نگرید. و گر نه اینجا در هر صورت یه مکان عمومی حساب میشه نه دفتر خاطرات شخصی.

    "وایییییییییییی منم دوست دارم عمو پرویز تولدت مبارککککککککککک.........

    عمو پرویز: چه تفاهمی منم خیلی دوست دارم"

    سعی نکنید صفحتون فقط حرفایی از این قبیل بشه.
    راستی ناشناس دومم هم خودم بودم.فکر نکنید فقط خودتون تو وادی هستید. کسی هم به مادر گرامتون اهانت نکرد من حرفشونو تایید کردم منتها چون ایشون مادرتون بودند به دیده منت پذیرفتید ولی متاسفانه پذیرفتن از یه دختر براتون گرون تموم شد.

    بزرگتر بیندیش و بزرگتر بنویس.

    متاسفم نمیدونم چه طوری پیغام خصوصی بذارم.

    پاسخحذف
  13. کلامتان در مورد چه تفاهمی غیرقابل هضم است ،
    اینکه من از شما می خواهم با نیش حرف نزنید بی جنبگی در اثر واکنش به نقد است؟
    من یک سوال از شما دارم ، در بخش عمو پرویز تولدت...وایییییییییی...
    کیو مسخره می کنید ؟ ،
    کسی می گفت:
    ما هنرمندان فقط از دور برای مردم دلنشین و جذابی وقتی ما را از نزدیک می بینند دیگر نه آن شتر و نه آن دیدن...
    مادر من حرفی که زد تا زمانیکه خلاف امر حضرت حق متعال نباشد واجب الاجراست و من به کسی نگفتم که تو به مادر من چرا بی احترامی و اهانت کردی؟
    اشکالی در این میان هست و اون اینکه قانون کلی به مثابه چند کامنت قبل صادر کردید ، چون یک دختر گفت نپذیرفتید ، من حرف شما را پذیرفتم تا جایی ، قبول کردم و مدارا تا حدودی که این قانون کلی صادر نشد ؛
    رذیلتی که رسوخ در روابط مشترک خانواده ها کرده و گویا آمار طلاق های ما از همینجاست ،
    شما مردا همتون همینطوری هستین...
    شما زنا چی؟ عقلتون به چشتونه ، از این قبیل خزعبلات...
    از شما خواهش می کنم برچسبهایی که به دیواره وبلاگ چسبیده را بخوانید البته همانهایی که دوست دارید و گاهی برای رفع تنوع(!) رو آنها کلیک کنید وببینید که آیا از کله ی سحر تا بوق سگ کار من گفتن این پستهای به زعم شما کوچک و چیپ است؟
    این هم یک قانون کلی دیگر است که به احساسم لطمه می زند...

    خوبی اینجا همین است و اصلا اصل بر این است که هیچ چیز سانسور نشود وگرنه که بلاگفا الی ماشالا...
    شما می تونید اولش بزنید که پیام خصوصی برای صاحب وبلاگ ، مطمئن باشید که کاربران این وب انقدر با معرفت و باشعورند که امکان نداره اون رو بخونند ،
    من راجع به فیلمهای جشنواره نظرم را همینجا نوشتم ، راجع به 25 فیلم ، راجع به کلی تئاتر و راجع به مثلا لارنسِ چرمشیر که افشین هاشمی اجرا کرد و بعد هم بامن جرو بحث و دعوا به خاطر اینکه خودم را موظف دانستم چیزی ننوشتم ، راجع به میوسوو که در سالن اصلی تئاتر شهر در حال اجراست و برای اولین بار سالن یک مکان فرهنگی (اعم از سینما و تئاتر و غیره) را به یاری دوستم ترک گفتم ، و سوالم این است که برای چه باید این حس بد را هم به دیگران الصاق کنم ،
    همواره همگان از من این ایرادو می گیرند که چرا انقدر راجع به هنر و مطالب هنری می نویسی ، گفتم :
    چون فکر می کنم که همگان به هنر می اندیشند و به آن نیاز دارند ، ولی در کامنتهایشان به زور آشنایی فقط یک لایک نوشتاری می گذارند ، پس اگر شما هم در این وادی هستید به این ها رنگی تازه بدهید...
    این هم تناقضی در باب اینکه من فکر نمی کنم که فقط خودم به هنر می اندیشم و نیاز دارم...
    در کل از این به بعد اگر به ما سر بزنید مایه ی مباهات ماست ، نه اینکه سر نزنید نیست ،
    چون هنر است که این وسط مباهات آفرین است
    من دیدم که تصاویر ایران را به چه زیبایی وصف کردید ، از کارگردانان گرفته و البته نقشهایی که آفریدند ،
    اتفاقا امروز به امیر سهرابی عزیز گفتم که فکر می کنم که هر دوناشناس یکی هستند ، ولی یکی به این نحو و دیگری به سبکی دگر برایم نوشت.×
    موید باشید!

    پاسخحذف
  14. کرمانی:

    دوست گرامی متاسفمم که رک مینویسم و به نظر شما بی ادب. همچنان که دوست دارم بشنوم نظرات دیگران رو در مورد خودم، عقایدم و تا جای ممکن بهره گیری از نظراتشون رو، خودمم راحت بدون اینکه احساس کنم دیگران ممکنه ناراحت شن صحبت میکنم.
    به نظر خیلی ها غلط.
    من کسی نیستم که بخوام کسی رو مسخره کنم شما واسه خودتون برداشت می کنید.

    من عاشق بازیهای استاد پرستویی هستم و مثل شما حتی بخودم اجازه نمیدم ازون به عمو پرویز یاد کنم.

    منو ببخش که انتظار زیادی از این دنیا دارم اونم اینه که آدمها خیلی بزرگتر فکر کنن. عشق کودکانه معنی نداره اصلاً که شما ازون نام می برید.

    شما خیلی کم سن تر از منم هستید شرمنده که شرایط سنی شما رو درک نکردم. تعریف شما از عشق مقتضی شرایط سنی شما و شخصیتی شماست.

    پاسخحذف
  15. دوباره سلام!
    تولد شما و همه ی تیرماهی های خوب هم مبارک!
    همدانی هستن! ویکی پدیا رو ببینید.
    پدربزرگ ِ پدربزرگم همدانی بوده! :دی

    پاسخحذف
  16. من الان نظر ناشناس دوم رو خوندم...
    نظر اولشون رو...
    سینمای ایران شده مثل فست فود هایی که هممون می دونیم مضرن! ولی ضائقمون رو چون تغییر دادن باز هم میریم سراغشون!
    هر چی فیلم قابل دیدن و خوبه مربوط به دهه های 60 و 70 میشه! انگاری عادت دادنمون به دیدن فیلم بد!
    شنیدم گویا دیشب فراستی کمی جلوی ده نمکی ایستاده!
    کاش ههمون جلوی این فیلمایی که ارزش هزینه ی زمانی و مالی رو ندارن وایسیم!!!!

    پاسخحذف
  17. به خ.کرمانی:
    با تمام گفته هاتون تقریبا موافقم جز کلام آخر که برای بار چندم مجبورم تاکید کنم ، چون این مکان دنیای مجازی من است و باید در حریم خودم سوء تفاهم ها را برطرف کنم...
    شما خب مسلما نمی تونید ایشون رو عمو پرویز صدا کنید ، چون ارتباط آدم ها (چه جسمانی و چه معنوی روحی) در دستان خودشان است و البته دختران باید با حیا باشند و سنگین ،
    مطلب دیگر اینکه زمانی مثلا شما انتظار زیادی نه تنها از دنیا بلکه از آدمهای دنیا داشتم و هنوز نیز گاهی دارم و این دلیلی می شد که به هرچیز بپرم و دقیق بنگرم ، و در مواردی شاید بسیار دلگیر از بسیاری رفتارهای کودکانه ی حتی خودم ، ولی یکی دوسالی هست که به همت دوست عزیزی و با درک شرایط سخت روزگار تصمیم به عادی زندگی کردن و فهمیدن محیط اطرافم کردم ، و جلوی هر سلیقه ای قد علم نمی کنم ، شما از من بزرگترید ، لااقل حدس این رو زدم و تا به حال احترام نگه داشتم ولی گویا شما هنوز که هنوزه قصد انجام این مهم را ندارید ، برای بار ان ام یادآوری و گوشزد می کنم که عشقی در میان نیست که دلی و قلوه ای را بخواهد رد و بدل کند ، یک جوان 23 ساله به یک مرد 56 ساله چه عشقی دارد بورزد جز همان عشق بازیگری و هنر که خودتان هم فرمودید...

    در ضمن خوشحالم که با همین چند کامنت رد و بدل شده و به این زودی توانستید بنده را به این خوبی بشناسید چرا که انسانها در پی سالها سفر و تقابل با یکدگر (طبق فرموده ی پیامبر اکرم (ص)) هنوز یکدیگر را نشناخته و انگشت در دهان می کنند و می گویند:
    اِ اِ اِ...عجب آدمی بودا؟!
    امیدوارم فکر اینکه حتی من هم کسی هستم به ذهن شما خطور نکرده باشد که اگر خلاف این باشد وای به حالم!

    پاسخحذف
  18. به خ.تیماجچی:
    من دیدم ویکی پدیارو ، همدانی هستن بله...
    ولی منظورم از ترک بودن ، ترک همدان بود ، چون فکر کنم شما لری نوشتید...
    همدان تا اونجایی که من می دونم هم ترک داره و هم لر...
    و این رو هم می دونم که اهالی توابع چارلی همگی بامرام ، با معرفت و بسیار لوطی اند...

    با کلام دومتون هم که دیگه حرفی نمی مونه ، هر چی بود فرمودید...

    در کل ممنون که سر زدید بازهم ، کامنتهای بالا رو بخونید ، مناظره ای که به نظرم بین خودم و خانم کرمانی بزرگ و بزرگتر تمامی ندارد...
    نظرتون بدون آشنایی و پارتی بازی و تعارف برایم بسیار محترم است...

    پاسخحذف
  19. کرمانی:

    استاد جدای از جنسیتش استاده و احترامش واجب.
    چقدر زشته در نظر من که شاگرد دختری بخواد خانم معتمد آریا رو یا خانم خیر اندیش رو به خاله فاطمه یا خاله گوهر صدا کنه.
    شاگرد و استادی جنس و همجنس نمیشناسه.این حرفتون منطق نداشت.

    عشق مراتب مختلفی داره که با هم قابل قیاس نیستند. چرا نباید عشق به استاد وجود داشته باشه همچون عشق به مادر . منظورم اینه که سرسری هر چیزی رو تعریف نکنیم.

    من ادعا نکردم شما رو شناختم فقط تو همین زمینه هایی که صحبت کردید یه ذره خصوصیاتتون دستم اومد. بقول خودتون تا 40 سالگی جا دارید که پخته شید. من از یه جای حداقل بااپسیلون تجربه بیشتر از شما باهتون حرف میزنم لطفاً جبهه نگیرید.
    میخوای تیکه پس بدی تو جوابه خودم بده من جنبشو دارم خواهشاً نرید رو به یکی دیگه به من تیکه بندازید.

    پاسخحذف
  20. به خ.کرمانی :
    این در نظر شما زشته وگرنه در همین حوالی محمدرضا فروتن و فرزاد حسنی(از عمد دو شاگرد استاد سمندریان رو مثال زدم) و حسام نواب صفوی مرحوم شکیبایی رو عمو خسرو در همین رسانه ی ملی خطاب کردند...نه به کسی برخورد و نه کسی جبهه گرفت ، اتفاقا خ.معتمد آریا و خ.خیر اندیش با حضور در کلاسها (برای امید به جوانان امروز) ، از اونها می خوان که با پیشوند خاله خطاب شند...این از اولی که باز هم طبق معمول اشتباه کردید ، شما گفتید بزرگترید از من ، و همچنین صحبتهای من در حد شخصیت خود منه (یعنی در حد شخصیت شما نیست و شخصیت شما خیلی بالاتره) و من برای اینکه به ایشون هم گوشزد کنم که شما از بالا به همه نگاه می کنید (Spider CAM) توضیح مختصری دادم نه تیکه!
    کسی هم به شما نگفت بی جنبه داخل کوتیشن و البته داخل پرانتز!
    عشق به استاد بلی وجود داره به یقین و حتم نمونه اش یه زمانی عشق پدرانه به پرویز پرستویی داشتم چندین سال پیش ، به چند دلیل که هم شبیه پدرم هست و هم اینکه شاید خلا آن دوران این حس را سبب شده بود ، ولی من به شخصیت پرویز پرستویی وقتی اخبار ضد و نقیض راجع بهش می شنوم نمی تونم عشق بورزم حتی در برخوردهای عمومی هم به دلیل وجود سیاست در بخشی اعمی از مردممان رفتارشان قابل باور نیست...
    پس منطقیه که شما هم به بقیه هرچه دوست دارید بگید کما اینکه الان یکی دوشبی هست که می گید ، ولی از دیگران هم نخواید که اونجوری که شما می خواین بگن ، من دوست دارم می گم خاله ، می گم عمو ، پس دنیا و آدمهاش رو برای خودشون دوست داشته باشین نه اون جوری که خودتون می خواین...

    این خیلی زشت تر از اونه وقتی شما می گین به کسی نگو عمو ، وای چه جلف ، چه بچگونه...
    و اون اینه که من هی می گم این طوری نیست شما یه مورد دیگه می گید که هیچ ربطی به موضوع مورد نظر نداره و بعدشم می گین که چرا ، اینطوری هست...

    فکر نمی کنید الآن دیگه داریم میریم به سمت بحث شخصی؟
    من واقعا از همون اول می خوام این سوالو بکنم ولی هی یادم میره...
    راجع به مطالب هنری نظری ندارید؟
    شما که از من هم با تجربه ترید...راستی تو چه زمینه ای از هنر تجربه دارید؟...میخواستم بپرسم می شه بپرسم که دیگه پرسیدم...
    تئاتری هستید؟
    سینما؟
    صحنه ، دکور ، لباس ، کارگردان ، تدارکات ، تهیه کننده؟
    راستی گفتید از من بزرگترید ، چند ده سال؟
    اگه میشه این دفعه دیگه جواب همه سوالامو بدین ممنونم!

    پاسخحذف
  21. کرمانی:

    شما یه پسر 23 ساله اومدی به خودت اجازه دادی ، تو یکی از پستهای قبلیتون خوندم، شخصیت خانم رویا افشارو بردی زیر سوال. شما در مقامی نیستی که بخوای راجع به عقاید یه خانمی که حداقلش 20 سال از شما بزرگتره نظر بدی اونم در یک مکان عمومی.

    همه چیز از همین جا شروع میشه کم کم که ما به خودمون اجازه میدیم اخلاقیات رو به راحتی بذاریم کنار و اون رو عرف کنیم مثل همین قبول کردن یارانه هامثل نظر دادنهای فراستی تو یه رسانه ملی.

    مطالبتون خوبه، نطرات خودتونه برداشت های خودتونه، وقت گذاشتتون قابل سپاس.

    پاسخحذف
  22. دنیای هنر من متفاوت از دنیای هنر شماست. به خاطر همین شاید سعی می کنم در مورد مطالبتون نظرای تخصصی ندم چون شما متخصص تری.

    پاسخحذف
  23. نظر پایانی تون کاملا تخصصی و هنری بود...
    من گفتم نه تنها برای خ.افشار بلکه برای خیلیها و البته تقریبا همه ی هنرمندا این عمل عادی شده و این عمل خیلی منو آزار میده...
    دکتر صادقی یه نمونه اش توی دفتر یکی از دوستام...
    شاگردای دکتر صادقی باز هم توی همون دفتر...
    دانشجویان هنر دانشگاه تهران توی لابی سالن اصلی...
    همه و همه این امر براشون عادیه...
    من وقتی یه چیزیو دوست ندارم هم به خود اونها می گم و هم توی دنیای مجازیم...
    و همواره هم ازشون خواستم که تو این موارد که کمی بیشتر از اونچه که فکر میشه بوی مذهب میده ، به من احترام بذارم و بهشون هم می گم که من آش دهن سوزی نیستم ولی از این کار بدم میاد ، در ضمن همسرم هم از این کار اصلا خوشش نمیاد...
    پس اونروز که خ.افشار که بازیگر واقعا خوبیه از نظر من وقتی با اون پسر دست داد وقتی کس دیگه ای که نام نمی برم با کس دیگه ای در عموم دست میده و این کار رو عادی میدونه اصلا براش نه تنها اهمیتی نداره که من و امثال من راجع به این موضوع به زعم اون بی اهمیت بنویسیم بلکه افتخار هم می کنه که این کار رو می کنه...
    هر کسی رو توی گور خودش میذارن این درست ولی من با تایید گفته ی شما که در حدی نیستم که بخوام به خودم چنیین اجازه ای رو بدم ، اون اجازه اینه که من الان به این آدمها حتی حرفی هم نمی زنم و بحثی باهاشون ندارم...ولی بعدها چرا...
    و اگر کاری اشتباست ، اگر کاری ضد فرموده ی حق متعال باشه تذکر اون بر هرکسی واجبه ، خواه اون فرد کوچک باشه ، خواه بزرگ...
    خواهرزاده ی من 8سالشه ولی گاهی اوقات کارهای بد ما رو انقدر قشنگ بهمون متذکر میشه که مجبوریم همون موقع عذرخواهی کنیم...
    به هرحال ممنون که دیدید پستهای دیگه رو و ازتون می خوام اگه ارزش فرهنگی و هنری هنوز وجود داره اون رو به من هم منتقل کنید...
    اگه درس نداشته باشم بیشتر وقت خواهم گذاشت شک نکنید...

    بازم ممنون...
    روزتون به خیر و خوشی!

    پاسخحذف
  24. همینه که مملکته ما وضعش اینه چرا که هرکسی به خودش اجازه میده عقاید دیگران رو بکوبه. اینه که دنیای اسلام وضعش اینه و هر گوشش جنگ. از مجاهدین گرفته تا طالبان. چون اشتباه به عرضشون رسوندن که حق متعال اجازه داده که به عقاید دیگران به راحتی می تونی توهین کنی.

    مطمئن باش اون کسی که این اجازه رو بهت میده حق متعال نیست وجود خودخواه هر انسانیه.

    بقیه باید در غل و زنجیر بمونن تا ایمان شما بخطر نیفته خیلی جالبه نه. ایمانی که در بوته آزمایش نره اسمش ایمان نیست آقای محترم.

    تازه دلیل نمیشه همسرتون از یه چیزی خوشش نمیاد بیای هر کسی که اون کارو میکنه بکوبی اونم در ملا عام. خوشت نمیاد واسه خودت خوشت نیاد چرا جلو جمع جو منفی میدی. شاید کسی نمیدوست اون اینکارو میکنه ولی شما به همه فهموندی این یعنی با آبروی یه انسان بازی کردن.

    پاسخحذف
  25. کی کیو کوبیده؟
    کجای صحبتهای من بویی از کوبیدن می داد؟
    شما واقعا متوجه نیستید یا خودتونو به نفهمی زدید؟
    من بهتون گفتم که دیگه اجازه نمیدم توهین کنید...
    این وب شخصی منه ، پس من اینجا رو ایجاد کردم برای نظرهای شخصیم ، پس حق دارم راجع به حرکت های مردم و اطرافیان نظر شخصیمو بنویسم و بگم ، ایمان من به خطر نمی افته با این چیزها بلکه در همون دفتریکه ازش یاد کردم خانمی با من دست داد و من گفتم که همچین آش دهنسوزی هم نیستم ولی با خانمها دست نمیدم این چیزیه که همسرم خوشش نخواهد اوومد ، من به عقیده ی کسی توهین نکردم گفتم که از این قضیه خوشم نمیاد ،
    اینجا جمع عظیم تری خصوصا با این فیلترینگ وجود داره یا توی پارک دانشجو ، یا بقل آب نمای مرکزی تئاتر شهر ، یا جلوی اونهمه آدم ندید بدیدی که دو روزه اومدن تهران؟
    این اگر برای رویا افشار بی آبرویی بود خودش تو اونجاهایی که گفتم اینکارو نمی کرد و آبرو نگه می داشت ، پس براش هیچ مسئله ای نیست شما هم ژست اپوزیسیون نگیرید و بیش از مدافع حقوق بشر بودنتون رو به رخ نکشید ، من اگه می خواستم کارشو نه حتی خودشو بکوبم می گفتم خاک بر سر مردم و مملکتی کنن که اینا هنرمنداشن و الفاظی از این قبیل...
    دیگه توهین بسه...خانم محترم...
    شما مختارید هر کلامی که می خواهید به دلیل اعتقاد من به نبود سانسور و وجود آزادی بیان بگید ولی من دیگه ارزشی نه برای کلام بی منطق شما قائلم و نه جوابی به این مورد گفته شده خواهم داد...

    از ابتدا تمام سعیم در مقابل هتاکی های شما به صبوری بود ولی الآن به این نتیجه رسیدم که شما هیچ خروجی دیگری جز عصبانی کردن من نمی خواهید...
    بهتون تبریک می گم خروجیتون رو گرفتید...

    والسلام!
    ...

    پاسخحذف
  26. راحت باشید هر چه حق متعالتون بهتون گفته عمل کنید. فقط بهتون یه توصیه میکنم به حق متعال بزرگتری هم فکر کنید. البته امیدوارم که بتونید.


    مستدام باشید

    پاسخحذف
  27. فقط اینم بگم که من می تونستم جواب همه حرفاتونو خیلی قشنگ بدم ولی شما چون من هر چیزی می گم جبهه می گیرید جوابتونو ندادم. اگه دقت کرده باشید خیلی جوابای مختصر به جوابای شما میدادم. می تونستم از هر خط و کلمه شما یه توهین واسه خودم بسازم. این ناشی از همون ناپختگی شماست آقای محترم. واقعیته هر چند ناراحت کننده و عصبانی کننده واستون.

    آرزو می کنم خیلی زود مدارج تعالی رو طی کنید.
    شبنم کرمانی

    پاسخحذف
  28. یا ا...

    نا محرم نباشه

    پاسخحذف

اگر عضو هستید و یا وبلاگ دارید که وبتون رو بزنید و نظرتون رو بنویسید...
ولی اگر خدایی نکرده غیر از اینه...توضیح می دم دقت کنید...
با نام ناشناس نظرتون رو مرقوم بفرمایید ولی یه جوری به من گرا رو بدید که کدوم عزیز داره پیغام میذاره...
ممنونم...