۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

روی داد 39 : این منم ، مرا تحویل بگیرید...!




قریب به بیش از نود درصدتان احتمالا مطلعید که ز چه رو مدت مدیدیست ، آفتابی نیستم.
به لطف بانوی سُکاندار اسبق 409 به شرکت در آزمونی برای پیوند شدن به مجری کارشناس در تلویزیون ایران راغب شدم و پس از گذراندن سه مرحله آزمون و البته حدود یکسال و اندی حال ، دوره ای آموزشی را با درسهایی سنگین ، شیرین و اژدرفکن ، اساتیدی مسن ، مهربان و کاربلد می گذرانم.
برایم جالب است بدانید ، کوچکترین فرد کلاسم ، و نه قامتی دارم و نه قیامتی که قِرت اش هم ارزانی همانکه دارد. انصافا برایم کمی شادی آفرین است که کناردستی ام سه سال است خداوند فرزندی باو عطا کرده و کمی آنطرفتر ، مشاور رئیس کنترل ترافیک زمان هاشمی رفسنجانی ، آنطرفتر نریشن گوی ایرانسل و دیگری فوق لیسانس حقوق بین الملل ، آنجا هم یک خبرنگار رادیو نشسته که همه ی اساتید او را می شناسند.
بگذریم ، جوی صمیمی حاکم بود ، یا لااقل من کمی اینطور برداشت کردم و با آنها همراه شدم ، مدتی که گذشت دیدم با هم چه خوبند ولی به من که می رسند حتی منتظر نمی شوند سوالهایشان را جواب دهم ، عده ای حاضر به تکان دادن سر و دست و زبان که هیچ نیستند ، ولی باهم چه خوشو خرمند؟!!!
بودند کسانیکه من برایشان هیچ توفیری با دیگری نداشتم ، به عنوان نمونه همانکه مشاور ترافیک بود ، گفتم؟! ، نه نگفتم ، یک جورهایی همکاریم ، سال 55برای یک کار تئاترش 65000تومان پول گرفته که صدایش و احتمالا خدایش هم گواهیست. درست حدس زدید با پولش می توانسته بهترین خانه های تهران آنموقع را خریداری کند. همان خبرنگار و دیگرانی هم بودند و مابقی بویی از روابط عمومی گویا نبرده بودند ، حس سیاه تکبر و غرور و خودبزرگبینیشان تا پس کله ام را می سوزاند ، در شناخت سازمانی مراحل تماسو فهم و درکو احساس را برایمان تشریح کردند ولی نشد که نبود!
صحبتی شد با مردی(استاد) بزرگ که لااقل رسانه ی 6کشور اول اقتصادی جهان را در مشت دارد ، از انگلیس و آمریکا و آلمان گرفته تا ژاپن و چین و غیره ، قرار شد تشخیص دهد آیا یارای ادامه دادن در این حوزه در توان من هست یا خیر که آزمونی تک سوالی تحت عنوان تست شخصیت برایمان تدوین کرد که پاسخش این بود:

لطفا در زمینه های اجتماعی و رفتاری خودتان شک نکنید. شما می توانید با اعتماد به نفس و صبوری بیشتر تعهدات رفتاری متقابل خودتان را عرضه و سپس اثبات کنید.
موفق باشید.
متشکرم!

ادامه دادم ولی هنوز به جز اندکی کسی با من حرف نمی زند.
ولی با خودم حرف می زنم ، با کتاب ، با قورباغه ای که هدیه گرفته ام...
به زیبایی خودم شک کرده ام ، به زیبایی درونم ، به برونم ، به ظاهری که دارم ، به باطنی که درکش مشکل شده است...

می گویند:
شادی پروانه ایست که هرچه تقلا می کنی نمی توانی آن را شکار کنی ، باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند ،

شانه هاتان پر از پروانه!
یلداتون مبارک...

اگر برایم پیامی می نویسید و اگر فکر می کنید ارزشی دارم برایم غزلی مخصوص از خواجه ی شیراز بگیرید ، نوشته تان را ضمیمه اش کنید تا در این شب عزیز اختصاصی دعایتان کنم!

به یاد حال یلدای پارسال

۹ نظر:

  1. گور پدر مشاور ترافیک زمان هاشمی
    گور پدر نریتور ایرانسل

    دایورتشون کن کلا به هر جات که دوست داری

    قط اینو بدون که دل رفقات قرصه که تو یه روزی همونی میشی که میخوای
    همین

    پاسخحذف
  2. هرچی خواستم حرفمو بگم ندونستم از کجاش شروع کنم و جمله بندیشو درست کنم
    هروقت تونستم میام میگم





    حالم خوب بود!

    پاسخحذف
  3. سلام

    فکر کنم یک سریهایی کلا درین موارد خیلی حرف زدیم

    بماند که چقدر خوشحالم بابت ابنکه میخواید استاد شید

    درباره فال حافظ هم همون شب نیست کردم بگیرم
    اما توی ماه عسل خیلی دسترسی به حافظ نداشتم

    امشب این اومد براتون

    تو را که هر چه مراد است در جهان داری بخواه جان و دل از بنده و روان بستان ميان نداری و دارم عجب که هر ساعت بياض روی تو را نيست نقش درخور از آنک بنوش می که سبکروحی و لطيف مدام مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست بکش جفای رقيبان مدام و جور حسود به وصل دوست گرت دست می‌دهد يک دم چو گل به دامن از اين باغ می‌بری حافظ چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داری که حکم بر سر آزادگان روان داری ميان مجمع خوبان کنی ميانداری سوادی از خط مشکين بر ارغوان داری علی الخصوص در آن دم که سر گران داری مکن هر آن چه توانی که جای آن داری به قصد جان من خسته در کمان داری که سهل باشد اگر يار مهربان داری برو که هر چه مراد است در جهان داری چه غم ز ناله و فرياد باغبان داری

    فکر کنم خیلی جواب همین نوشتتون باشه


    از حالتان بی خبر نمانیم لطفا

    موید بمانید

    پاسخحذف
  4. تو را که هر چه مراد است در جهان داری
    چه غم ز حال ضعيفان ناتوان داری
    بخواه جان و دل از بنده و روان بستان
    که حکم بر سر آزادگان روان داری
    ميان نداری و دارم عجب که هر ساعت
    ميان مجمع خوبان کنی ميانداری

    بياض روی تو را نيست نقش درخور از آنک
    سوادی از خط مشکين بر ارغوان داری
    بنوش می که سبکروحی و لطيف مدام
    علی الخصوص در آن دم که سر گران داری
    مکن عتاب از اين بيش و جور بر دل ما
    مکن هر آن چه توانی که جای آن داری
    به اختيارت اگر صد هزار تير جفاست
    به قصد جان من خسته در کمان داری
    بکش جفای رقيبان مدام و جور حسود
    که سهل باشد اگر يار مهربان داری
    به وصل دوست گرت دست م یدهد يک دم
    برو که هر چه مراد است در جهان داری
    چو گل به دامن از اين باغ می بری حافظ
    چه غم ز ناله و فرياد باغبان داری


    ببخشید قبلی قاطی پیست شد

    این یکی بهتر شد

    موید بمانید

    پاسخحذف
  5. سلام.
    بذارید به خودشون ببالند و تو رویای بزرگ بودنشون غوطه ور باشن!
    بالاخره یه روزی یه جایی با بینی به خاک می خورن! کلا اینجور آدم ها رو می گم!
    گرم زمانه سرافراز داشتی و عزیز
    سریر عزتم آن خاک آستان بودی

    موفق تر باشید!

    پاسخحذف
  6. چرا دیگه آپ نمی کنین؟

    پاسخحذف
  7. اینا رو نه با داد بلکه با هوار بخونین

    واقعا خجالت نمیکشین

    یه سر به اینحا نمیزنین

    حوصلم سر رفت بسکه هی این متنو خوندم

    آپ کردن وبلاگ ثواب داره هاااااااااااا

    ااااااااااااااااااااااا
    واقعا که حرکت زننده ای میکنین

    ..............
    ...........................
    .........................................
    دعوااااااااااااااااااااااااااااااااا

    پاسخحذف
  8. سلام مسعود
    خوبی
    اصلا غصه نخور آپ نکردی هم نکردی
    :)
    من سالی یه بار بهت سر می زنم همون سالی یه بار پست جدید بذاری کافیه
    :)
    اگه چشم تو چشم نشد تو قالب تلویزیون ببینیمت

    پاسخحذف
  9. اهههههههههه

    خب اینجا رو اپ کنین دیگه حوصلم سر رفت

    اهنگ جدید هم مبارک

    پاسخحذف

اگر عضو هستید و یا وبلاگ دارید که وبتون رو بزنید و نظرتون رو بنویسید...
ولی اگر خدایی نکرده غیر از اینه...توضیح می دم دقت کنید...
با نام ناشناس نظرتون رو مرقوم بفرمایید ولی یه جوری به من گرا رو بدید که کدوم عزیز داره پیغام میذاره...
ممنونم...