۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

همینجوری 13 : کتاب...چاپ چهاردهم !




فقط زمانی که شما برای شخص خاصی ارزش فوق العاده ای قائل هستید ، می توانید عقاید و 

انتــــــــــــقادهای او را بپذیرید و در کار خود دخالت دهید. در غیر این صورت ، به تصور عامه در مورد 

اینکه چه چیز به صلاح شماست وقعی (وقتی) نگذارید.

هیچکس نمی تواند به شما بگوید که جوان هستید یا پیر ، زیبا هستید یا نه. موفق هستید یا نیستید. اینها 

معیارهاییست که شما باید برای خود خلق کنید.

پس این مهم است که با صدای بلند بگویید :


«من خودم هستم و معیارهای خود را دارم.»


×. ابتدای متن:
یکی از اولین کارهای بازیگر این است که خود را از تنگنای اظهار نظرهای دیگران رها سازد.

×.انتهای متن:
اغلب اظهار نظرها درباره ی هنر و تئاتر صرفا نوعی شایعات پوچ است.

استلا آدلر

تکنیک بازیگری

فصل اول

ترجمه : احمد دامود

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

روی داد 25 : تولدت(م) مبارک...



سلام عمو...
خوبی؟!

انقد نگات صادقه که نمیشه بهت دروغ بگم...

نمیدونم الآن کجایی ، ایرانی...تهرانی...هرجا هستی مهم نیست ،
خوش باشی ، این مهمه...

اولین سالیه که تولدتو جشن می گیرمو اولین سالیه که حسّت می کنم...چه حس قشنگی!

چه خوب با دویچه تو آلمان حرف زدی...
راستی کسی بهت گفته صدات چه آرامشی تزریق می کنه؟
کاش همه متولدای تیر مثل تو باشن...

بهت می گن پاچینو...
آخه کجات شبیهه؟

پدرم پرسید:    مگه قراره بازیگر شی بابا؟!
مادرم:            این بچه غذای روح می خواد...باید یه جا خالی کنه خودشو...
درد داره؟...بره واسه اهلش بگه...
شور داره؟...رو سِن واسه هنردوستا بریزه...
خشم داره؟...جلو دوربین واقعیتش کنه...
بابا:               اینا رو چرا به ما نگه؟
(سکوتی معنادار ناشی از همان معنایی که درون جوانهاست)

قربون مادرم برم ، مصاحبه امو که خوند گفت:
فواره وقتی سقوط می کنه که زیادی بره بالا...

شاید نسبت به تو خیلی لای پرِ قو بزرگ شدم ولی طعم دردو برات می تونم بنویسم ، شاید نقاشیم خوب نباشه اما پای کاغذ نقاشیم گریه رو واقعی می کشم...شک نکن!
لازمه ، نیازه برام...این درد و دلا...

راستی این اولین نامه نیست...
فکر نکنم آخریشم باشه...
تا حالا که ضرری نداشتم ، مزاحمتی هم که فکر نکنم...
البته واسه اوناییکه خودشونو Spider CAM می بینن و از بالا به بقیه نگاه می کنن چرا گویا همه مزاحمیم...
راستی تا حالا یابو وَرِت داشته؟!
یکی رو دیروز بدجوری ورداشته بود ، حسابی هم مستفیضمون کرد ،
با الفاظ کاملا رکیک مودبانه اش ،
با خودم می گم : اگه این مصاحبه هات دروغ باشه چی؟ نه اینکه بقیه دروغش کنندا ، خدایی نکرده خودت...
اگه این همه مَردم ، مَردم کردنت بویی از خدا و معنویت و مهدویت نداشته باشه؟
یکی می گفت : از نزدیک دیدم پرستویی رو خیلی کارش درسته انگار ما مشهوریم اون مخاطب ماست ، یه جوری به ما سلام داد همگی شرمنده شدیم...
 همین دیروز یکی می گفت : من یک ساعت و نیم تو دانشگاه تهران باهاش حرف زدم ، خیلی خودشو می گیره ، آدم نیست...
خیلی سعی کردم بگم رو چه حساب؟ ولی نه فرصت شد و نه قانع!

علی ایُّ حال ،
به حبیب رضایی سرکار آژانس شیشه ای چی گفتی تو اون 20-25 دقیقه ی تو راه برگشت به خونه ، تو ماشینت؟
همون پرایده که اونموقع تازه خریده بودیش...
اطلسی بود؟...سرمه ای بود؟...یشمی؟
به شما چه آقا؟...راست میگی به من چه؟

قبل اینکه تموم بشه بِزا امضا می کنم که:
 دوسِت دارم...

پشت این نگاه ، عقبِ این لبخند...
خداآآآآ...

امشب شبِ تولدمه...چه شب خوبی!

تولدت مبارک...!

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

روی داد 24 : دایی عزت ، تولدت مبارک...


سلام آقای بازیگر ،
از کجا بنویسم ،
از زمانی که بعضی پدران ، هنوز این ورطه ی فانی را قدم نمی دیدند؟
یا از هنگامیکه مرد هنر ایران بوسه زد دستان تو را؟
یا از برداشت زندگیت به سبک مستند ، و آسمان آبی!

از کجا؟

از مش حسن که گاو شد؟ ،
 مینایی که دایره اش فیلم شد؟ ،
 وکیل هامون ،
 واشنگتنی که تنها یک حاجی داشته و دارد ،
از اجاره هایی که نشستند ،
 یا از دوست آقای هالو؟
از بی تا ، بانوی بی همتا ؟ 
نه ، پس چه می شوند حماسه های این مرز و بوم :
ستارخان ،
کمال الملک ،
جهان پهلوانی که تختش را به خون کشیدند تا در روز واقعه همه بگریند برای : تختی ،
میکسِ کشتی آنجلیکا و راه آبی ابریشم ، خانه ای روی آب نیست؟

زادبوم حیات خلوت زنان ایرانی : ناصر الدین شاه که زندگی را با چشمان بسته میدید ، و گفت : که منم آکتور سینما ،
(عکاس باشی: کات قبله ی عالم...
ناصرالدین شاه به اتابک: این کات یعنی حرف نزن ، خَفَه شو!
ناصرالدین شاه : راستی که حضرت جناب لومیِر در آن اتاق تاریک با ما چه ها که نکرد!!!)
خدا نیامرزد کسی که در شب ، با هزار دست ، مینای روسری آبیِ شهر خاموش را از تو دزدید ، 
در چهل سالگی قاضی شدن ، حکم نمی خواهد فقط شرف می خواهد که داشتی...
همه گفتند که در کنار ستاره ها ستاره می شود ، افسوس که ستاره ای چون تو چشمک زدن را پشت حیایش پنهان نمود...
راستی روز فرشته یادت هست؟ ،
انتهای گاوخونی کجاست؟ دانستی؟
چه سوال مُهملی...

حال خدا را شکر که در این زمانه ی سخت دنبال هر چه هستی 
چون من عقبِ جایی برای زندگی نیستی...خدا را شکر...

دانستی که صادق کرده ، پستچی شده؟
دانستی که گراند سینما دیگر "را" ندارد؟
 اینها همه از برکات این زمانست...

و آری آسمان آبی سزاوار توست ،
از دستم در رفته توان نوشتن از دهه های درخشش تو ،

من ، دیوانه ای که از قفس پریده ،

می بوسمت ،
می بویمت ،
می گویمت :
مبارک باد تولدت...

روی داد 23 : تولدت مبارک...


رضا آشفته:
"رضا کیانیان" یک بازیگر تمام عیار، چند وجهی و مولف است؛ یعنی فرقی نمی‌کند در چه مدیوم و چه نقشی و به چه میزان بازی کند. او فقط بازیگر نیست بلکه در هنرهای دیگر در سطح حرفه‌ای و قابل تامل و چشم‌گیر فعالیت می‌کند، یعنی چندوجهی و چندگانه است. در نهایت به دنبال تالیف خود است از طریق بازیگری. تالیفی که تامل‌برانگیز و اندیشمند می‌نماید.



کیانیان در یک نگاه
کیانیان بازیگری است که تا امروز 5 کتاب درباره بازیگری نوشته است. رضا کیانیان فارغ التحصیل دانشکده هنرهای زیباست. بعداز انقلاب وارد سینما شده و در فیلم‌های سینمایی مانند آژانس شیشه‌ای، روبان قرمز و ... بازی کرده است. کیانیان صاحب کتاب‌هایی با عناوین شعبده بازیگری، تحول بازیگری، بازیگری در قاب و ... است. بی‌تردید می‌توان او را یکی از نوآوران و مروجان بازیگردانی در ایران دانست. از سال 1345 بازیگری تئاتر را آغاز کرد و در نمایش‌های آنتیگونه، خرده بورژوا، چهره‌های سیمون ماشا، ازدواج آقای می سی سی پی، یادگار سال‌های شن و... بازی کرد و در سال 77 برای طراحی صحنه نمایش "نیلوفر آبی" برنده جایزه شد.
رضا کیانیان متولد 1330 در تهران است و در این‌باره خود می‌نویسد: " سال 1330 در تهران متولد شدم و بعد در مشهد بزرگ شدم. در مشهد به مدرسه رفتم و بعد در تهران دانشکده را تمام کردم.
در دانشکده هنرهای زیبا تئاتر خواندم، اما نقاشی و طراحی هم می‌کردم. کاریکاتور هم می‌کشیدم. سال‌ها تئاتر کار کردم. سال‌ها هم هست که سینما کار می‌کنم. بازی می‌کنم. طراحی صحنه و لباس هم می‌کنم. فیلم‌نامه هم نوشته‌ام. برای تلویزیون هم بازی می‌کنم. تولید هم کرده‌ام. دو سه سالی نجاری کردم. منظورم ساختن مبل و صندلی و میز و قفسه است. پنج کتاب هم درباره بازیگری نوشته‌ام"
 
در شانزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "آژانس شیشه‌ای" جایزه بهترین بازیگر نقش دوم را گرفت و در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم "کیمیا" کاندیدای دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد نقش دوم بود. در ضمن او در فیلم‌های "سینما سینماست" و "روبان قرمز" بازی‌های فوق‌العاده‌ای ارائه داده است.
او برای بازی ماندگارش در فیلم "خانه‌ای روی آب" سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد را از بیستمین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر بدست آورد.
اولین نمایشگاه انفرادی عکس‌های رضا کیانیان با عنوان "عکس‌های تنهایی" جمعه، 15 آذر،
  سال 87 در فرهنگسرای نیاوران افتتاح شد.
او در این‌‌باره و به نقل از هایده، همسرش، می‌نویسد: "همسرم می‌گوید: همان طور که در هنگام بازی روی صحنه یا جلوی دوربین، از نقش آشنایی‌زدایی می‌کنی تا تماشاگر با نقش فاصله بگیرد، با چوب‌ها و عکس‌هایت هم همین کار را تکرار می‌کنی. چوب‌ها را طوری به نمایش می‌گذاری که تماشاگر آنها را دوباره کشف کند... و عکس‌هایت از چیزهای ساده‌ای است که از فرط روزمره‌گی دیده نمی‌شوند. تو از آنها آشنایی‌‌زدایی می‌کنی. دیدنی و قابل دوست داشتن می‌شوند.
من می‌گویم همه چیز این جهان را می‌توان دوست داشت.
ولی ما در جریان روزمره‌گی بی‌حس می‌شویم و دور و برمان را کم‌تر می‌بینیم و کم‌تر می‌شنویم"

مسعود اسماعیلی : 
هنرمند ، هرجا که رود قدر بیند و در صدر نشیند...

بی ادعا ،
تولدت مبارک...

×.کاملترش را اینجا بخوانید...

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

روی داد 22 : گل آقا...




آی پلو خورا ، پلو خورا ، فصل مسماست
کَدو مال شما ، بادمجون از ماست

آی برو تو دلم قَرَمی* بادمجون ، آی برو تو دلم قَرَمی بادمجون
رات از این وَره ، قدّتو قربون

سرخی لبت گوجه فرنگی ، سرخی لبت گوجه فرنگی
جونم عزیزم چقده قشنگی

داداشت سفیده تو چرا سیاهی؟
سیاها مثل تو نمیرن الهی!


*.قلمی


۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

همینجوری 12 : تو نزدیکی...



تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن

تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو میبینه
کسی که پای هفت سینت یه عمره سیب می چینه



کنار سبزه و سکه ، کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب ، سکوتت هفتمین سینه



تو هم درگیر تشویشی ، مث حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم



هوای خونه برگشته ، تموم جاده بارونه


یه حسی تو دلم می گه ، تو نزدیکی به این خونه



کنار سبزه و سکه ، کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب ، سکوتت هفتمین سینه



تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن



تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو میبینه
کسی که پای هفت سینت یه عمره سیب می چینه



هوای خونه برگشته ، تموم جاده بارونه


یه حسی تو دلم می گه ، تو نزدیکی به این خونه




تو هم درگیر تشویشی ، مث حالی که من دارم


برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم...


×.روزبه بمانی

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

همینجوری 11 : Your hair is Black your eyes are Blue



یادم آمد ،

انقدر نگریستمتان که... ،
تمام دختران پرسیدند چرا انقدر به تو...؟!


پاسخش چشمان آهووارتان! 

دست و دل بازی گیسوهایتان!

حرفهای پشت ابروهایتان!

گاهگاهی گریه و اندوهتان...



پُتک خجالت و لرزش بچه پرروی تهرانی که فقط گریست ، 

نِگریست ، و شنید نجوایی را که گفت :


این عشق ها گذریست!



خواب دیدم ، گفتنیست...
برای شما هم شاید شنیدنیست...

...

باشد ،
خداحافظی نکن ، 

بمان ،
فرار نکن ،

خوشبختیت آرزومه!


آرزویی که دیدنیست!


×.عنوان پست وامیست از شعر "خدمت شروع شد تاریک و تو به تو" از حامد عسکری