۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

روی داد 20 : این مردم بی نظـــــــــــــــــــــــــــــــیر!


به جان خودم این کلمات برخیش بی ادبی هست ولی استفاده ازش عمدی نیست؛
برای حفظ حیثیت و حقوق مولف و سخنگوست؛

دیروز جمعه 9 اردیجهنم 90 ؛
روز داخلی تاکسی
(پشت سری من با تلفن)
-  نه بابا این به من زنگ نزده...اینام میگن تا پول دیه رو ندین ما رضایت نمیدیم ، پزشکی قانونی...والا براش 4و دیویست دیه بریده...آره اینم گفته ماشینو می فروشم نمی ذارم بچم بره زندون...آره دیگه عرق خوریو ، لات بازیو چاقوکشیو این کارا آخر عاقبتش همینه دیگه ، حالا بذار پول بده ...(بوق)... شه ، دیگه از این غلطا نمی کنه!
(سیمتری نارمک ، یه نفر جلوی سینما ماندانا سوار شد)
- سینما نیم بهاست(انگار جمله ای بهتر برای اینکه سر صحبت رو باز کنه گیر نیاورده باشه)...
(من) : نه ، سه شنبه ها همه ی سینماها ، بعضیام مث ، ماندانا شنبه هام نیم بهان!
- قیمت اونوقت ؟
(من) : بستگی به سینماش داره ، مثلا ماندانا سینمای درجه ی یک حساب می شه!
-(دیگری) چیش درجه ی یکه این؟
(من) : تعمیرات کردن داخلشو ، دیگه صنف تصمیم میگیره!
- (همون دیگری) مختار الان شروع میشه ، (همه به طور همزمان به ساعت نگاه می کنند الا یک نفر) نمی رسیم بابا!
-(سوال کننده) بابا این چرت و پرتا چیه نگاه می کنین شما به قرآن؟!
-(دیگری) قشنگه ، حال میده ، شمشیرزنی داره توش...
(محمدپارسا و دینا که باید معرف حضور باشن ، برادرزاده های اینجانب ، وقتی مختار شروع میشه ، میدوئن جلو تلویزیون : "آخجون شمشیر بازی ، شمشیر بازی" ، حالا به نظر شما چه تفاوتی بین فهم این آقا و محمدپارسا و دینا وجود داره؟)
-(راننده) این سریاله چیه ، پسر با باباش دعواش شده ، قهر کرده ، یه دختریو می خواست ؟
-(دیگری) ستایش؟!!!
-(راننده) نه اونکه زنش حامله است ، مادره هم مرد؟
(من) : ستایشه دیگه داداش ، مهدی پاکدل بازی میکنه!
-(راننده) : قشنگه...
(من) : والا من نمی دونم ، مادرم می بینه!
-(دیگری) آقا ما اینارو تو فرودگاه دیدیم ، اینو با زنشو ، زنشم همون هنرپیشه هست ،
(من) : بهنوش طباطبایی!
-(دیگری) آره آفرین...آقا ما اینارو اونجا دیدیم ، چقدم لاغر شده بود زنش ، ملتم ریخته بودن دورشون ، یارو اومده بود استقبال حاجیش ، حاجیه اومده بود ، انگار نه انگار داشت از این دوتا امضا می گرفت...هر دوتاشونم چه تریپای خفنی داشتن...
-(سوال کننده) من که هیچ کدوم از این سریالارو نمی بینم ، چیه بابا اینا می سازن؟!
-(دیگری) منم معمولا نمی بینم ، می بینیم درو داف داره(!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!) نگا میکنیم!
(من) : آقا زیر پل پیاده می شم!

چهار ساعت قبل؛
روز داخلی منزل سرمیز درحال چای خوردن با پدر و مادر
(من) : مامان امروز هوا  گرمه!
-        چطور؟!!
-        گرمه یا نه؟!!
-        آره...
-        جایی می خوای بری؟
-        کجا دارم برم؟
-        تئاتر...انقد برو تا تئاتر دونت درآد!
(پدر همچنان با تمانینه چای می نوشد)

اصل مطلب؛
خیلی دوست داشتم کار رو ببینم ، یک بار قبل این توی سالن اصلی تئاتر شهر ، قبل عید توسط(به کارگردانی)هادی مرزبان ، با اجرای گلاب آدینه ، ایرج راد ، سیما تیرانداز ، سیروس همتی ، صبا کمالی و... اجرا شده بود ، قبل از جشنواره هم کار آماده بود و در مجموعه ی برج آزادی اجرا شده بود ، در جشنواره هم حضور داشته ، ولی درکل توی باشگاه تماشاگران تئاتر از اون اجرا بد نوشته بودن ، مدت کار زیاد بود ، متنی بود از اکبر رادی ، نویسنده ای که معمولا با یک بار خواندن چیزی از متونش نخواهی فهمید ، ولی اینکار با یک بار دیدن قابل فهم بود به نظرم!
نقش خانجون :
محبوبه بیات ، بینظیر بازی کرد؛
و سایر بازیگرا شهره نبودند ، جز یکی که کمی آشنا بود ، اشکان صادقی ، شناختید ؟؟!! ،
منم نشناختم ، ولی چهرشو ببینید قطعا خواهید فهمید که کیست...

کار خوب به این میگن که همه چیزو بهت آموزش بده ، از دکور گرفته تا کارگردانی ، بازیگری ها هم ، با اینکه یه دست نبود ولی واقعا توی اپیزودهای آموتی و گَلی ، یه جون فوق العاده داشت ؛

خانمچه و مهتابی
×. ماندگاری از اکبر رادی



۲ نظر:

  1. خدایی نگاه کن...ملت ما چجوری به این فیلما نگاه می کنن...یارو تفتوت جومونگ و با مختار نمی فهمه...دو رو،همچین افاضات می کنه که انگار دکارته...

    پاسخحذف

اگر عضو هستید و یا وبلاگ دارید که وبتون رو بزنید و نظرتون رو بنویسید...
ولی اگر خدایی نکرده غیر از اینه...توضیح می دم دقت کنید...
با نام ناشناس نظرتون رو مرقوم بفرمایید ولی یه جوری به من گرا رو بدید که کدوم عزیز داره پیغام میذاره...
ممنونم...