۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

روی داد 15 : ...

دیروز 31 فروردین اولین سال دهه ی نود :

سایت سینمای ما این نشست رو گذاشته بود ولی مهم نیست که کی گذاشته بود...مهم اینه که مفتخر به حضور شدیم...

بهای بلیط هشت هزار تومان...

نشست : پرسش و پاسخ...

فیلم : جدایی نادر از سیمین...

حضور عوامل :

کارگردان ؛ اصغر فرهادی

بازیگر مکمل مرد ؛ شهاب حسینی

بازیگر مکمل زن ؛ ساره بیات

بازیگر ؛ سارینا فرهادی

تدوین ؛ هایده صفی یاری

مکان ؛ پردیس سینمایی ملت
زمان ؛ 6 بعد از ظهر

فیلم رو اکران کردن ، برای سومین بار فیلمو دیدیمو گریستیم و تپش قلب گرفتیم...

صدای نیما حسنی نسب : دوستان ده دقیقه تنفس و پذیرایی و بعد...

خوب بود...که پذیرایی هم کردن...ولی؛

-آقا جون مادرت...منو یادت نیست اومدم تو یه بار...

-نه آقا باید بلیطتو می آوردی...پشت میکروفون هم اعلام کردن...

خدا پدر و مادر این پسرعمه ی رفیق منصورو بیامرزه رایزنی کرد راهمون دادن...

بعد کاشف به عمل اومد که بلیط بنده در کیف حضرت نصیری بوده و بگی یه ذره به روی خودش آورد که بلیط این کو...؟

اما یه ماجرایی که در ابتدا خیلی از مخاطبین رو شگفت زده کرد...

پشت صحنه ؛
(دوربین روی پیمان معادی است ، صدا ، صدای فرهادی)

صدا :             الان بگو ببینم نامه ی احضاریه ی دادگاه کی اومده...

معادی :         سرکار بودم...بهم گفتن نامه داری از دادگاه؟ ، گفتم نه...بعد بهم نامه رو دادند و گفتن که اینه...اومدم خونه ، پرسیدم چرا ، چی شده؟...گفت : نمیای بریم خارج...

اینها تمرینهای تحلیل شخصیت بود...که ریشه در فرهنگ و نَسَب تئاتری فرهادی داشت.

(سیمین ، نادر ، درگیری لفظی)

ن :               دوست ندارم بیام...

س :              مسابقه ی کله خریه؟...می خوای بگی خیلی کله شقم...

ن :               نخیر...

س :              پس چیه...چه خبره؟

...

حجت (به صدا) :        من نمی دونستم رفته خونه مردم کلفتی...به قرآن اگه می دونستم...می زدم...قلم پاشو خورد می کردم...

صحنه هایی که حاکی از لحظات فیلم با صدا ، دوربین ، حرکت محکم فرهادی گرفته می شد

با تصویر برداری از زوایای دیگر...

تمرینهایی که با لیلا حاتمی سر "من این شجریان رو بردم" با ساره بیات و پیمان معادی سر درگیری خروج از خونه...با دختربچه برای توضیح به اینکه "مامانو داره می زنه...تو ناراحتی داری هردوتاشونو نگاه می کنی"...می شد!

محمود کلاری:          من می دونم...کیمیا می گه...باهوشه دخترمون

معادی:                    نگاه کن عمو ، گوش بده قشنگ...

...

و ده ها صحنه ی دیگه که بارزترینش صحنه ی شستن پدر در حمام توسط نادر و شوخی های اصغر فرهادی با او...گریستن محمود کلاری همگام با گریستن پیمان معادی در حمام...

در صحنه ی آخر ؛ بچه واقعا خوابیده بود...فرهادی بالای سر او و مادرش ایستاده بود و با دست اشاره می کرد...بیاین اینور ، یواش برین ، آروم!
با صدایی آرام و پایین ، انگار توی یک مخمصه گیر کردی و کسی نباید صداتو بشنوه...:
"صدا ، دوربین ، حرکت"

و نکته ای که حائز اهمیته اینه که محمود کلاری قرار بود در سال نود (یعنی شصت سالگی) از دنیای سینما خداحافظی کنه...و گفت:
"اصغر فرهادی باعث شد که من توی سینما بمونم و بفهمم که این سینما هنوز زنده است و باید توش فعالیت کرد..."

و این جملات که فرهادی گفت :
امشب شب آخر فیلمبرداری ماست بعد از 74جلسه فیلمبرداری...
برخلاف باقی پروژه هام اصلا دوست ندارم امشب تموم شه...از اینکه انقدر این گروه گروه خوبی بود و این کار بهم چسبید...من سر بقیه ی پروژه ها سریع شب آخر عواملو جور می کردم که بیاین زودتر کارو انجام بدیم تموم شه بره...ولی امشب هی می خوام چوب لا چرخ کار بذارم نمیشه انگار...
من در طول انجام پروژه از همکاری باشما لذت بردم و مابقی هرچی هست...کادو و هدیه است.
(صدای کف زدن حضار)

و در پایان در آغوش کشیدن فرهادی توسط کلاری که اشک هردو در آمد...

چه لحظه ای...منقلب شدم!

این بخش چون سه تا تایتل داره...
فردا شب و پسفردا شب انشاالله...دو پارت بعدیش رو خواهم گذاشت...

اونا به نظرم قشنگتره!

۱ نظر:

اگر عضو هستید و یا وبلاگ دارید که وبتون رو بزنید و نظرتون رو بنویسید...
ولی اگر خدایی نکرده غیر از اینه...توضیح می دم دقت کنید...
با نام ناشناس نظرتون رو مرقوم بفرمایید ولی یه جوری به من گرا رو بدید که کدوم عزیز داره پیغام میذاره...
ممنونم...