۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

یک شب دو تجربه 4 : خدایا بازم شکرت !

دیگه کار داشت به جایی کشیده می شد که بعد نماز دعا کنیم فیلما عوض نشن!
خوشبختانه دیشب این اتفاق نیفتاد...یعنی فیلمی عوض نشد!!!
1. شاهد درباره ی الی 2 بودیم یه جورایی ، با این تفاوت که یه مقداری ژانر متفاوت بود...
بازی ها عالی در حد بنز و همینطور کارگردانی ، طراحی دکور و لباس بی نظیر (نظر به اینکه غذاهای خوشمزه و لذیذی در این فیلم در حال پخت و پز بود ، البته قابل توجه شکم پرستهای عزیز) حامد بهداد باز هم از نظر من یکنواخت بازی کرد ، یعنی فیلم هر شب تنهایی رو کنار بگذارید و بقیه رو نگاه کنید همش یه شخصیته ، همش یه جوریه و این یه جوریه انصافا خوب جوریه...و یه جوریه که تماشاگر حس نمی کنه همش اونجوریه ، در حقیقت یه جوریه!
حالا چه جوریه؟!
پر انرژی و گل درشت به مثابه یک تئاتری (چون تحصیلاتش تئاتره و زیر دست شاه تئاتر ایران حمید سمندریان تربیت شده) و داشتن یک جنون ، یک انگیزه ، یک موتوری که انگاری وقتی روشنه روی همه تاثیر میذاره ، صداش ، اَکتِش و فُرمش ، و شاید بشه گفت یه حس هیجان مضاعف که نشات گرفته از برونگرایی اوست...همانگونه که من یک برونگرام!
بگذریم...
قبل از اینکه سراغ بازیگرا برم دوست دارم راجع به صحنه ای که موقع نمایش به منصور هم که کنارم نشسته بود گفتم توضیح بدم:
یک صحنه کاملا اضافه بود ؛
صحنه ای که مهناز افشار به خونه برمیگرده و یک دیالوگ میگه به امیر آقایی :
چراغو خاموش کن!
فیلمو ببینید و فکر کنید که حق با مازیار میریست یا من!
هنگامه قاضیانی مسلط ، حسین یاری قابل بحث نیست چون من کسی نیستم که بتونم ازش حرف بزنم...امیر آقایی یادگاریِ بی نظیری از این فیلم به من داد...مهناز افشار بازهم نشون داد که بازیش وابسته به کارگردانه...همونطور که توی دعوت عالی بود چون یک کارگردان خوب داشت...از نظر من اینجام عالی بود چون باز هم فیلم یک کارگردان خوب داشت!
لیلا حاتمی که میتونم بگم حرفه ای ترین بازیگر نسل زنان ایرانه...جدا از ثریا قاسمی و قدیمی های صاحب سبک سینمای ایران...میمونه مینا ساداتی که باعث بسی افسردگی شدم وقتی دیدم بعد از عیار 14 نقششو دوباره با همون شخصیت و شاید همون گریم تکرار کرد!
سعادت آباد مازیار میری



2. جالبه...

-        خرخاکی های 3 رو دیدی؟
-        مردی دوست نداشت بخنددو چی؟
-        من دارم به خانه مرومو دیدی؟
...

بعد از فیلم سفر سرخ و البته اول بعد از فیلم باد و مه شخصی رو دیدم که ادعای دید هنری داشت ، و کاملا هم ادعاش قابل تامل بود چون فقط از هنری بودن کلاه و ژستو به ارث برده بود...و وقتی بهش می گفتم سیزده 59 خوب بود گفت حالم به هم خورد...
و از اینجا بود که بحث شروع شد یعنی بعد از فیلم سفر سرخ که حتی می گفت فیلمهایی که اسکار هم بردند به درد نمی خورند ، به این نحو که فلان فیلمو دیدی همه می گن خوبه ولی حالم به هم خورد...فلانیو چی؟
من بهش گفتم به رنگ ارغوانو دیدی اینکه می گی اشک و لبخندو باهم ترکیب می کنه اینجای به رنگ ارغوانه:
-        تو خودتم نمی دونی چی میخوای...
-        سلیقه بخشی از نقده...پس فکر نکن چون تو نمی پسندی خوب نیست (این وسط اومدم بگم فیلم سیزده 59 رو پرستویی مشاور فیلمنامش بوده و آدمیه که بعد از این همه مدت که توی سینمای ایرانه از منو تو بهتر می تونه رو فیلمنامه نظر بده پس چون از داستان خوشت نیومد نگو خوب نبود گفت : مسخره است چون می گی فیلمنامشو پرستویی مشاوره داده پس خوبه)
-        برات متاسفم
من فقط خندیدم دلم برای اینجور آدما هیچوقت نمی سوزه ولی منصور دلش براش سوخت  بهش گفت:
-        اگه تو به من بگی متاسفم...منم به تو می گم متاسفم...
-        خب بگو...به درک
-        اینجوری همه به هم می گن متاسفم...

اینارو باید زودتر میگفتم ولی نمی دونم چرا امشب یادم افتاد...
بگذریم...

لهجه ی افغانی مسعود رایگان ترکیب شده با لهجه ی اصفهانی بود خصوصا اول فیلم ، خیلی از تماشاگرا به صورت واضح و بلند اینو اعلام کردن...
لادن مستوفی لهجش بهتر بود...
هدایت هاشمی و افشین هاشمی عالی بودند...از بازی خوب حسین محب اهری نباید گذشت ، حس نفرت رو به بهترین نحو منتقل کرد!
فیلم ایراد کارگردانی داشت ضعف های تابلو و بزرگ...
در کل موضوع جالبی داشت برام...

گلچهره ساخته ی وحید موسائیان
سازنده ی فیلم خوب گوشواره


هرشب دو تجربه !


۱ نظر:

اگر عضو هستید و یا وبلاگ دارید که وبتون رو بزنید و نظرتون رو بنویسید...
ولی اگر خدایی نکرده غیر از اینه...توضیح می دم دقت کنید...
با نام ناشناس نظرتون رو مرقوم بفرمایید ولی یه جوری به من گرا رو بدید که کدوم عزیز داره پیغام میذاره...
ممنونم...