اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
بايگانی وبلاگ
-
▼
2011
(62)
-
▼
ژانویهٔ
(10)
- همینجوری 10 : دیگه خسته شدم...به خدا خسته شدم !
- فعلا!
- روی داد 10 : ایران!
- همینجوری 9 : حرف من ، حرف خودم نیست...!
- روی داد 10 :...کباب را تنها می خوری پدر سوخته...؟!
- شعر 2 : غروب...
- بدون شرح 1 : کمی جنجالی...میدان انقلاب...!
- همینجوری 8 : آینده...؟!
- همینجوری 7 : و اما عشق...
- روی داد 9 : این یک اتفاق نیست...
-
▼
ژانویهٔ
(10)
عشق تنها عشق ....
پاسخحذفعشق
پاسخحذفتنها عشق
...
آخييييييييييييييي
پاسخحذفعكسش خيلي بامزست
كلي خنديدم
درون سينه ام درديست خونبار
كه همچون گريه ميگيرد گلويم
...
به صابر عزیز:
پاسخحذفو باز هم عشق...
به خانوم متقی گرامی:
پاسخحذفگهی می سوزدم...گه می نوازد...
لطف از حضورتون سرشار است!
ممنون!
... و چون به تهی بودنش پی بردی، زندگیت رو به همون اندازه تاریک میکنه.
پاسخحذفبه Hellish:
پاسخحذفببین یا تلخ یا شیرین...
پوچ و بی معنی و تهی تو کارش نیست...
(سخنی از یک انسان پر تجربه)
به هر حال ممنون از حضور گرمت!